سرنوشت محسن رضایی سرنوشت عبرتآموزیست برای آنها که گمان میکنند بخت و اقبال همیشگیست.
برادری دارم که همیشه میگوید هرکس شایستهی همان جایگاهیست که دارد و
بدشانسیها و خوششانسیها نمیتوانند موقعیت آدمها را زیاد تغییر دهند.
من به این ادعا اطمینان صددرصدی ندارم ولی صدها بار دیده ام که صادق بوده
است. مفلسترین آدم فامیلتان را که معتقد است اندوخته و دارایی و حتی
خانهاش را به خاطر "رفیقان نامرد و بدبیاری در بازار و رودست خوردن" از
دست داده، در نظر بگیرید. حالا فرض کنید که ناگهان چند صد میلیون پول
بادآورده از قرعه کشی یا ارثیه به او برسد. چقدر احتمال می دهید دو سه سال
بعد دوباره در همین وضعیت فعلی نباشد؟
ماجرای محسن رضایی در انتخابات اخیر از همین دست است. در حالی که هنوز کمتر کسی باور میکرد محسن رضایی واقعا اقتصادخوانده (آنهم در حد دکتری از دانشگاه تهران!) باشد، بر اثر جنجالهای بیسابقه در جریان مناظرهها و بی دست و پایی حیرتآور موسوی و کروبی در برابر جدلیات احمدینژاد و به خصوص ختم مناظرات با مناظره رضایی و احمدینژاد، بخت بینظیری به رضایی رو آورد. احمدینژاد پیش از این بازیاش را رو کرده بود و اگر میخواست به شیوهی پیشین از در "مچ گیری و افشاگری" با رضایی درآید؛ باید عملیات را در یک زمین لو رفته انجام میداد. آن هم در شرایطی که حاج محسن، موسس و تشکیل دهندهی "اطلاعات سپاه" با عقبهی رسانهای بازتاب و تابناک و مشاورانی چون فواد صادقی که اصولا متخصص افشاگری هستند؛ قطعا چیزی از احمدینژاد کم نمی آورد.
بنابراین شانس از هر سو رو به رضایی آورد و او توانست در قالب یک شخص فرهیخته و مودب که فقط با اطلاعات و آمار و بحثهای اقتصادی به مناظره آمده، هم احمدینژاد را تا حد زیادی همان خلافگوی آمارسازی که کروبی و موسوی ادعا میکردند نشان دهد و هم خودش را دکتر اقتصادی که سابقه فرماندهی نظامی دارد و از سابقون انقلاب است؛ نمایش دهد. ضمن آنکه تقابل او با احمدینژاد در جبهه اصولگرایی هم باعث شده بود تا اصلاحطلبان به نقد جدی او نپردازند و در مقابل ادعاهای عجیب و غریب او (از جمله: ادعای تمدید نخست وزیری موسوی توسط امام به خاطر توصیه محسن رضایی؛ که در فیلم تبلیغاتیاش گفته شد) ساکت بمانند که این از سوی عموم مردم به عنوان تایید تمام ادعاهای رضایی محسوب شد.
همان شب بسیاری از اصولگراها که اصرار داشتند به احمدینژاد و موسوی رای ندهند به رضایی متمایل شدند و حتی در میان بعضی از هوادارن اصلاحاتی که عمق بینش و تصمیمگیریشان–از مرحلهی بستن نطفه تا بلوغ کامل!- در طول یکشب شکل میگیرد، رضایی طرفداران جدی یافت. بسیاری از هواداران سایر نامزدها چنان از برنامه اقتصادی رضایی سخن میگفتند که انگار "فدرالیسم اقتصادی" چیزی بیشتر از چند ساعت سخنرانی مغشوش بوده است...!
رضایی تا اینجای کار به پیروزی بزرگ و بسیار چشمگیرتری از آنچه گمانش را میبرد دست یافته بود. در بین عموم مرد او فردی بود محترم، تحصیلکرده، رزمنده، مودب، با برنامه اقتصادی مدون که بیشتر از احساسات گوش به فرمان عقل است.در مدالهای درخشانی که یکی پس از دیگری به سینهی رضایی نصب میشد؛ فقط یک چیز کم بود: دفاع از دموکراسی!
بخت آخری هم به رضایی رو آورد وبا اعلام نتایج خیرهکنندهی انتخابات و رای اندکی که از سوی وزارت کشور برای رضایی در نظر گرفته شد؛ او در موقعیتی قرار گرفت که با کمترین هزینه؛ خود را تا حد یک قهرمان ملی و حتی با وجههای کاریزماتیک که برای دفاع از حق مردم و مردمسالاری به صحنه آمده، بالا بکشد. و این در حالی بود که او حتی در طول دوران فرماندهی طولانی مدتش بر سپاه و حتی جنگ، هرگز از سوی مردم نه قهرمان ملی محسوب میشد و نه توده مردم دوستش داشتند.
محسن رضایی هم ابتدا به خوبی وارد بازی شد و به انتخابات اعتراض کرد و باز هم یکشبه چشم امید بسیاری از تودهها را راحت و کمهزینه به خود دوخت. اما "کم هزینه" همیشه به معنای "بدون هزینه" نیست و با رودررویی بخش بزرگی از مردم با بخش بزرگی از حاکمیت؛ بازی شیرین مناظره ها و تبلیغات انتخاباتی که باعث میشد آدم خارج از گودی در حد دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام در طول چند هفته با رئیس جمهور یا کاندیدای بابرنامهای نظیر کروبی، همعرض شود و چهرهای ملی و حتی بینالمللی بیابد؛ تبدیل به میدان جنگ عریانی شد که سردار شیردل بیست سال قبل دست و دلش در آن میلرزید.
در میدان مهیب و پرمخافتی که آدمهای -سابقا- خوشنامی نظیر حدادعادل دوان دوان به سوی حاکمیت پناه برد و حتی با اعمال قبیحی نظیر مسخره کردن موسوی در میتینگ احمدینژادیها ("جشن پیروزی بزرگ ملت ایران" هم خوانده شد!) سعی کرد افتخار وابستگی خود را بیمه کند؛ نهایت شجاعت محسن رضایی آن بود که به جای تیز دویدن، اندکی موقرانهتر عقبعقب برود!
آمدن رضایی به میدان انتخابات کار خوبی بود. او آنقدر شهامت داشت که علیرغم منعهای تلویحی و تصریحی "از بالا"، به عنوان یک اصولگرا پا به میدانی گذاشت که قرار بود فقط احمدینژاد در آن بجنگد (و البته پیروز شود!)
سهمخواهی او از قدرت هم که باید به پشتوانه رایاش به آن میرسید؛ یک عملکرد شرافتمندانه در حوزهی بازیهای رایج سیاسی است. حتی عقبنشینیاش هم میتوانست به زشتی روشی که در پیش گرفت نباشد.
حالا او هر روز قاعده را برهم میزند و با قانونمداری و مودبنمایی و فصل الخطاب دانستن های ظاهری؛ نه فقط باعث سواستفاده قانونشکنان واقعی میشود بلکه به صورت تلویحی هر روز ضربههایی به موسوی، کروبی و از آنها مهمتر، مردم معترض میزند.او نه فقط نتوانست از بخت بینظیرش –که قطعا بسیار بیشتر از شایستگیهای او بود- استفاده کند؛ بلکه تبدیل به سیاستمداری شدهاست که رفتاری آدمفروشانه در پیش گرفته است.
رضایی در این دو هفته چندین بار از کاندیداهای معترض خواست اعتراضهای خود را از طریق قانون پیگیری کنند و در کنار اعتراضهای خفیفش به وزارت کشور و شواری نگهبان، تلویحا موسوی و کروبی را به قانونشکنی متهم کرد. او نه فقط این دو کاندیدا بلکه دهها میلیون از مردم معترض را "بَده" کرد تا خودش و چند ه نفری از اعوان و انصارش را "خوبه" کند.
اوحالا مثل دانش آموز متوسطالحال کلاس است که در نهایت آبزیرکاهی میخواهد از غضب گرفتن ناحق معلم بر شاگردهای ممتاز سواستفاده کند و خودش را جای آنها بنشاند. او که مثل سایر بچهها در حالگیری از مبصر رذل کلاس شرکت داشته و تا چند ساعت پیش بیشتر از سهمش هم پیش سایر دانش آموزان پز این حالگیری را داده است؛ حالا که آنها به خاطر رذالت و دروغگویی مبصر گیرافتادهاند و به شدت تنبیه میشوند، همه کار میکند تا جای رفقا را در کنار مبصر بگیرد. گردن کج میکند، مظلوم میشود، از کتک خوردن دوستانش خوشحالی میکند و از همه بدتر اینکه جلوی سایر شاگردان و حتی اولیای مدرسه حاضر است –پس از کسب اجازه البته!- بایستد و کار دوستانش را زشت بشمارد و بگوید هر کاری که آقا معلم می کنند درست است و بچهها حق ندارند بیتربیتی کنند و اگر مشکلی داشتند باید به خود مبصر بگویند!
اما آدمفروشی هم آداب و ترتیب خود را دارد. یکی از آداب هر "فروشی" اینست که آدم جنسش را به کسی بفروشد که خریدار آن باشد. سرنوشت عبرتآموز آقا محسن فقط این نیست که از قلههای شهرت و افتخاری که شانسکی در طول دو سه هفته بالا رفته بود؛ به عمق درهای پرت شد که بدنامی و فراموشی در انتظارش است و نشان داد شانس، پرتاب کننده هست اما نگهدارنده نیست. بلکه او آیینه عبرتی است برای همه فروشندگان تا بدانند که حتی خریدار بودن هم شخصیت و شعوری میخواهد که همه کس به آن نرسیدهاند. شورای نگهبان احمدی نژاد اعلام کرده است که "رضایی از شکایت خود صرفنظر کرده چون در بازشماری آرا، رای او کاهش هم داشته است"! این یعنی اینکه حاکمیت حتی مشتری رضایی که به ثمن بخس آدم می فروشد هم نیست. یعنی شلنگ گرفتن روی رضایی که اعتبار مردمیاش را حاضر شد برای تحکیم موقعیتش در حکومت فدا کند. یعنی: کور خواندهای برو به زبالهدان تاریخ!
مثل آن که معلم و مبصر وسط حرف دانشآموزی که دارد حق را به مبصر و معلم میدهد بگوید: تو یکی دیگه خفه شو!... او با چه رویی از فردا بین همشاگردیهایش حاضر بشود؟محسن رضایی را دوست داشتم. حیف بود از او در تاریخ با همان الفاظی یاد شود که از حداد عادل یاد خواهد شد...